حسین تهی، از جمله خواننده های رپ هستش که رقص و شوخی، از کارش جدا نمیشن. حسین که ۲۱ سالشه رپ خوندن رو از ۱۶ سالگی شروع کرده ولی پله های ترقی رو آنقدر سریع طی کرده که الان اگه کسی بخواد ترانه رپش بگیره، از تهی می خواد که باهاش هم آواز بشه و واسه همین هم آوازی هم باید کلی تو صف بمونه و هم کلی پول خرج کنه!
تهی رو به بهانه های مختلف زیاد دیدم و باهاش حرف زدم. از گفتگوی نوروزیمون تا شایعه ی "دستگیری رپرها" همیشه تو مصاحبه ها می خندید! ولی دلیل ملاقات روز سه شنبم با تهی "بغضش " بود! بغضی که بعد از سه ماه بی خبری از تهی ترکید !! اونم با صدای بلند ... می پرسین جریان چیه ؟ الان میگم
قرارمون یادت نره
تهی قبلاً برام از کاری گفته بود که مدتهاست فکرش رو مشغول کرده، از غمی گفته بود که داره ولی فرصت خوندن و بیانش براش پیش نیموده و هر بار ازش می پرسیدم که جریان چیه ؟ منو فرو می کرد تو یه معما و جواب میداد: هر وقت اجراش کردم ، قرار می زاریم واست تعریف می کنم !! چند وقتی گذشت و تو گیر و دار شایعه و التهاب "دستگیری رپرها " فرصتی نشد که با تهی چاق سلامتی کنم و ازش در مورد این معما بپرسم.
تا اینکه بالاخره خودش هفته ی پیش از " بغضی" خبر داد که تو گلوش ترکیده و به حمایت از بچه های معلول و بی سرپرست خونده شده ! شنیدنش واسه خودمم جالب بود : تهی " دست خوردگی و نخوردگی " جدی تر از همیشه، در حمایت از کودکان خاص، ترانه ی رپ خونده. وقتی خبره آماده شدن این آهنگ خاص رو بهم داد بهش یادآوری کردم که قول داده بود هر وقت این معمای ذهنیش رو خوند و حاضر کرد همدیگر رو ببینیم :
" تهی ، قرارمون یادت نره "
" خیله خوب ! فردا ، ساعت شیش ، کناره برج سفید "
قرارمون تو برج سفید (یه برج دراز تو شمال تهران که تو طبقه ی آخرش هم میشه دنیا رو ور انداز کرد و هم قهوه سرکشید) بود ! ساعت شیش ! که بعد افتاد ساعت هفت ولی آخر سر تهی رو ساعت هفت و نیم، سر چهار راه نزدیک برج دیدم و مثل لک لک پریدم تو ماشینش ! خوش تیپ و خوشگل مو، جلوم ظاهر شد ! روحیش مثل همیشه بود ، خوشحال و با نمک ! بی باک از کمبود بنزین گاز می داد و از هواداری واسم گفت که کارت بنزیشو داده بهش !!! آهنگهایی که تو ماشینش گوش میداد هم باحال بود . به جز ۵۰ سنت و توپاک ، کامران هومن ، هم روی سی دی داشت ! واسه شیطونی با " کلاغ دم سیاه شهره " هم قر داد ! روی سی دی برنامه های ما رو هم داشت ! واسم گذاشت و بعد از چشم غره ی من عوضش کرد . بهم گفت که داره روی آلبومی کار می کنه که با امیر تتلو خوندنش ! قبل از اینکه تعجب کنم که " امیر دوبیه ! چطوری دارین می خونین ؟ " خودش واسم توضیح داد که امیر قبل از رفتنش از ایران ، قسمت های خودش رو خونده و ضبط کرده و حالا حسین داره آهنگها رو تموم می کنه !
ترافیک اون موقع عصر غوغا می کرد و بحث ما هم داشت به همون شولوغی می شد، تا صحبتمون رسید به تک آهنگ "بغض " رسیدیم جلوی برج سفید ! ولی با دیدن منظره ی دم درش ، هم نطقمون کور شد و بدتر از اون ، رنگ صورته جفتمون هم از رنگ برج سفید تر شد : این کامیونت های جمع کردن اراذل و اوباش دمش واستاده بودن و نمی دونم چرا من چلغوز هم فکر کردم ممکنه ” اراذل ” باشم! تهی گازشو گرفت و ماشین رو با یه تکون شدید به سمت تجریش روند به سمت یه سفره خونه ی سنتی !
ویراژهای موزیکال تهی ، من رو مثل مگس ته صندلی ماشینش فرو کرده بود ، واسه همین از سوال پرسیدن و حل معما تا اطلاع ثانوی پشیمون شدم و بیشتر سعی کردم در کوچه های یک طرفه ای که حسین بر عکس توشون ویراژ می داد ، با کرام الکاتبین درد و دل کنم. در تمام طول این مدت تلفن همراه حسین بدون یک لحظه توقف زنگ می زد ( تلفنش رو بهم نشون داد ، نزدیک دو هزار تا تماس جواب داده نشده و نزدیکه ششصد تا پیام کوتاه تلنفی ، در عرض چند ساعت داشت !!! )
یه کار جالبی که تهی انجام می داد تو ماشینش ، این بود که جا به جا ، روی آهنگ های رپ خارجی که می شنید ، شعر می زاشت و می خوند همشون هم باحال از آب در میومدن .
بالاخره دم دره یه سفره خونه تو دربند فرود اومدیم.
گپ با طعم هلو!
دور افتاده ترین نقطه تو اون سفره خونه شد محل نشستن و گپ من و تهی ( فکر می کردیم ، هیچکس نمیشناستمون ، ولی زهی خیاله باطل ) بعد از سفارش دادن قلیون ، که تهی طعم هلوش رو انتخاب کرد ، جمله ی " خوب داشتیم در مورد چی حرف می زدیم " تهی بود که من رو روند به سمت مصاحبه باهاش !
تهی ، بهم گفتی که داری روی آلبومی کار می کنی که قرار هست دو نفری ، از تو و تتلو منتشر بشه، ولی ظاهرا تا اون موقع نتونستی تحمل کنی و این آهنگ جدید و متفاوتت ، بغض ، که برای بچه های معلول و بی سرپرست خوندی ، اومده بیرون ، جریانی پشت این قضیه هست ؟
والله جریان که پشت این قضیه نیست ، جلوی این قضیه هست ، الان که دیگه هر جا باشیم می تونیم بچه های بی سرپرست و ناتوان رو ببینیم که این گوشه و اون گوشه ی شهر هستن ، واقعا یه دردیه که تو کل دنیا هست ولی تو شهر و کشورما قیافش یه جوره دیگه ا من یه دید دیگه نسبت به این قضیه دارم . این آهنگ از اینجا شوروع شد که یه بار سر چهار راه بودم که دیدم یه مادر ، یه بچه ی ۳-۴ ساله رو اورده سره چهارراه و سعی می کنه باهاش پولی در بیاره ، به نظرم یه مادر هرچه قدر هم که مجبور باشه ، درست نیست که حق کودکی رو از بچش بگیره و اون رو پشت چراغ قرمزها تلفش کنه ، البته گله ی زیادی از اون مادر نیست ، بیشتر از مردم و جامعه باید گله کرد که " رفتارمون درست نیست با اونها انصافا " !
مشخصا چی دیدی که این آهنگ رو خوندی ؟ اون کلمه کیلیدیه از کجا اومد ؟
خوشی های خودمون و بد بختی اونها رو ! ببین ما داریم به این بچه ها کم اهمیت میدیم ، اون بچه ی چهار ساله که سر چهار راه واستاده ، الان موقع برنامه کودک دیدنشه ! یا ما چطور می تونیم اون بچه ای رو که به خاطر نقص عضو بد راه میره مسخره کنیم و ازش دستمایه ی خنده بسازیم ! الان خیلی از هم سن و سال های من اینجوری رفتار می کنن !! بچه های کم توان ( معلولین ) که اصلا فرشتن ، چون واقعا هیچ گناهی نکردن و دل کسی رو هم نشکستن ولی همش داره دلشون شکسته میشه ... " به اون بچه می خندیدن ،چون خورد زمین ؟ " ، " واسه بچه مونده یه راه ، سر چهار راه " ، " دست فروشی کنه رفیق ، کو دلتو ؟ چپ نیگاه می کنی ، میزنی کولرتو ؟؟ شیشتو می دی بالا میگی بزار بره ؟؟"
فکر می کنی ، این آهنگت چطوری می تونه موثر باشه ؟
ببین من سه تا هدف داشتم از این آهنگ : یکیش اینکه ، این بچه ها ، چه ناتوان و چه بی سرپرست ، بدونن که یکی هم که تو این سبک ( یعنی رپ ) داره کار می کنه ، به فکرشون هست و غمشون رو داره ، یکی دیگه اینکه آدم های خیر رو تشویق به کمک این بچه ها بکنم ، ما نزدیکه سه میلیون کودک ناتوان در ایران داریم که بیشترشون نیاز به کمک ما دارن ، واسه همین من حدود هزار تا از این آهنگ رو در بسته بندی های مخصوص به مراکز خیریه و حمایت از این بچه ها بفرستم تا اونها به نفع خودشون بفروشن و از محل درآمدش واسه این بچه ها خرج کنن .
ببینم ، تهی ، خیلی جدی شدیا ، رفتی تو حالت اینکه ما رو نصیحت کنی ؟ ( وقتی که داشتم این سوال رو می پرسیدم ، نیشم تا بنا گوش باز شد )
نه ، نه! من جدی نشدم ، این بغضیه که تو گلوم داره می شکنه ! توصیه هم نمی خوام بکنم ! می خوام خواهش کنم از همگی که بیاین هممون ، این بچه ها رو دریابیم ! به جای کم اهمیتی و خنده به این بچه ها ، باید کمکشون کنیم تا زندگی عادیشون رو داشته باشن ... " آخه وجدانن ، اونها هم یه انسانن ، رفتار ما درست نیست با اونها انصافا "
الفرار !
وقتی تهی این آخرین کلماتش رو در مورد آهنگ جدیدش می گفت ، دیگه تقریبا دور تا دور ما رو طرفداراش گرفته بودن و زرت و زورت عکس می گرفتن ، یه آقای میانسالی هم رسما اومده بود بین من و تهی نشسته بود و سیخونک می زد ! واسه همین بود که من و تهی فرار رو به قرار ترجیح دادیم و زدیم به چاک
:: بازدید از این مطلب : 1159
|
امتیاز مطلب : 243
|
تعداد امتیازدهندگان : 53
|
مجموع امتیاز : 53